روستای قاسم آباد . دبستان آیت الله غفاری. سی و پنج کیلومتر تا کنگاور و جاده ای کوهستانی و نسبتا صعب العبور . زمستانی سنگین با بارشهای برف سنگین تر از سرما.

     معلمی در آغاز سن نوزده سالگی به "نام شهاب کاظمی "بدون تجربه و نا آشنا به فنون معلمی و فقدان تجربه زندگی در تحمل سختیها .

     یک هفته بیتوته در مدرسه ای با فاصله از روستا. تک و تنها. شبها از وحشت تاریکی و تنها یی تا نزدیک صبح با کابوس و اوهام دست و پنجه نرم کردن . آخر هفته پیاده روی در برفی که تا بالای زانو می آمد.

     توصیه ی اهالی و بر حذر داشتن از راهپیمایی در درل کوهستان . بیم از وجود درندگان وحشی.عشق بود و امید و آینده ای که نمی دانستم به کجا ختم و چگونه خواهد شد.

      گاهی صرفه جویی از آذوقه ولقمه نانی که دانش آموزان به نوبت برایم می آوردند تا سد جوع کنم. چقدر برایم شیرین بود که در مصرف نان خالی صرفه جویی کنم تا قدری از آن باقی بماند و دو هفته یکبار به شهر آمده و شکم گرسنه ای را با آن نان که یا کپک زده یا خشک شده بود سیر نمایم.

     شخصیت من با سختی شروع شد و با سختی عجین گشت و با سختی ساخته و خوی گرفت. الان با آن شخصیت که گاهی مورد استهزاء قرار می گیرم چقدر لذت می برم و افتخار می کنم.                         آی معلمان ابتدایی که می دانم با چه مرارتی دل به دریا سپرده و راهی سرزمینی می شوید شاید شمعی روشن کنید تا تاریکی موحشی را بزدایید و و در پرتو آن خرد سالی ناتوان را توان بخشیده راهی سرنوشتی آگاهانه و روشن نمایید.

     من این دوران سخت را گذرانده ام . شاید بیش و درد ناکتر از شما. بکوشید و تلاش کنید و از پای در نیایید .شیرینی کار را هیچگاه در حین کار نخواهید چشید، اما پس از پشت سر نهادن آن متوجه می شوید چه شاهکاری در آفرینش خدا ترسیم کرده اید. شما را نمی شناسم اما دوستتان دارم و به شما عشق می ورزم و دستان یخ زده تان از سرمای جفا بخش می بوسم و آنها را بر قلبم می فشارم

     ,سختی ,هفته ,معلمان ابتدایی ,صرفه جویی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

doctorwebsite درسی ها مرکز کمک - Help center دانلود فایل گوناگون میرصالحی